یک قدم تا قلم - مطالب ابر گره بر گوشه ی پرچم زده یعنی که مغلوبست و شعر تازه می گوید دلش آش
گره بر گوشه ی پرچم زده یعنی که مغلوبست
و شعر تازه می گوید دلش آشوبِ آشوبست
غزل پشت غزل شاعر چرا اینقدر بی تاب است
گریزی می زند انگار قصه قصه ی آب است
 قلم دشتی پر از گل های لاله می کشد ، تنها
کنار دشت تکیه می زند بر نیزه اش مولا
.
درون دشت یاری نیست؟ آیا یک سواری نیست؟
درون دشت مردی نیست یا یک بی قراری نیست؟
صدای هق هق گریه صدای یک رجزخوانیست
هوای قلب عرش انگار طوفانیست ، بارانیست
به سوی خیمه برگشتی که یاری هست ، یاری هست
به روی گاهواره شیرخواری هست ، آری هست
به روی دست می گیری تمام لشکر خود را
که آوردی به میدان یار خود را اصغر خود را
طلب کردی برای کودک شش ماهه قدری آب
نمی دانم چرا آرام شد شش ماهه ی بی تاب!
تمام قصه را سر بسته می گویم که سر تا سر
به روی دستتان انگار یک غنچه شده پرپر
.
به اوج خود رسید انگار روضه ، واژه ها بی جان
در و دیوار ، پرچم ها ، غزل ها ، بیت ها گریان
میان شعر گفتن شاعرت هم از نفس افتاد...
رها شد شاعرت از بندِ تن ؛ آری قفس افتاد
کنار شعر خود آهسته آهسته که جان می داد
حیاط سرد دفتر پای شعرش ارغوان می داد...
.
"محمدامین آقایی"




طبقه بندی: اشعار،
برچسب ها: شعر عاشورایی.شعر آیینی.شب شعر عاشورایی.شعر عاشورا.شعر حضرت علی اضغر.شعر ارغوان عاشورایی.شعر ارغوان، شعر ارغوان محمدامین آقایی، اشعار محمدامین آقایی، هوای شرجی-محمدامین آقایی، محمدامین آقایی شاعر-نویسنده، گره بر گوشه ی پرچم زده یعنی که مغلوبست و شعر تازه می گوید دلش آشوبِ آشوبست غزل پشت غزل شاعر چرا اینقدر بی تاب است گریزی می زند انگار قصه قصه ی آب است قلم دشتی پر از گل های لاله می کشد، تنها کنار دشت تکیه می زند بر نیزه اش مولا . درون دشت یاری نیست؟ آیا یک سواری نیست؟ درون دشت مردی نیست یا یک بی قراری نیست؟ صدای هق هق گریه صدای یک رجزخوانیست هوای قلب عرش انگار طوفانیست،
تاریخ : 1399/05/30 | 18:11 | نویسنده : محمدامین آقایی | نظرات